#پناه_اجباری_پارت_23


بابا _ با کی میرید ؟!

_ منو ترنم و تورج ... اونجا هم خونواده خاله اینا میان ...

مامان _ تو بری من رها رو چیکار کنم ؟

_ مامان تروخدا ... من نمیبرمشا ...

مامان _ پس خودتم نمیری ...

با حرص گفتم : آره دیگه ... یه بار نشد ما یه جا بخواهم بریم مامان خانوم این عزیز دردونه شو نچسبونه بیخ ریش ما ...

خواستم برگردم که صدای محکم بابا باعث شد سرجام بایستم ...

بابا _ راسا ؟

برگشتم سمتشون ... بابا با تحکم و کمی اخم گفت : از مادرت عذرخواهی کن ...

سرمو انداختم پایین ... زیادی تند رفته بودم ... آروم گفتم : ببخشید مامان ...

بابا _ حالا میتونی بری ....

نگاشون کردم ... بغض کرده بودم ... میخواستم برم ... ولی هیچی نگفتم ... صدای سهند توی گوشم بود ... وضع قلب عمو وخیم تر شده ... نگاهمو گرفتم و رفتم سمت در ...

بابا _ تورج که اومد بگو بیاد بالا باهاش کار دارم ... توهم برو آماده شو ...

سریع برگشتم سمتش ... این یعنی اجازه ؟!

_ برم ؟

romangram.com | @romangram_com