#پناه_اجباری_پارت_22


_ یه وقت خجالت نکشیا ...

بلافاصله داد زدم : ترنم زیر بار نریا ...

ترنم هم از اون ور گفت : تا شرط منو قبول نکنه منم باهاش نمیرم ...

_ ایول ... منم شرط ترنمو دارم ...

تورج _ باشه ... ولی میدونی شرط ترنم چیه ؟

_ فوقش یا کتابه یا مهمون کردن ما ...

تورج _ مهمون کردن شماهاست ولی گفته به صرف جوجه که تو ...

_ ای بگم خدا چیکارت نکنه ... ترنم آخه اینم شرط بود ...

صدای خنده تورج بلند شد ... میدونستن من از جوجه بیزارم ...

_ من میخوام شرطمو عوض کنم ...

تورج _ اصلا نمیشه ... پای حرفت وایسا .. حالام برو آماده شو میاییم دنبالت ...

و قطع کرد ... ای بیخود ... ای نامرد ... ای ... دیگه نمیدونستم چی فحششون بدم ... نامردا نگا چیکار کردن ... یه بار شرط گذاشتم ... اونم به درد نخورد ...

از اتاقم رفتم بیرون ... مامان را نیافتم ... رفتم توی اتاقشون ... مامان داشت به بابا سوپ میداد ...

_ بابا ؟

نگام کردن ... با تردید گفتم : ترنم بهم زنگ زد ... میخوان برن ساحل میشه منم برم ؟

romangram.com | @romangram_com