#پناه_اجباری_پارت_21
ترنم _ میگه نمیام ... خب چیکار کنم .... بابا نمیاد خب ....
یهو صدای تورج پیچید توی گوشم : الو ؟
_ سلام عمو جوون ...
تورج _ باز تو به من گفتی عمو ؟!
نیشم باز شد .... اینقده حال میداد اذیتش کنم ...
تورج _ چرا نمیای ؟
_ بابا حال ندارم ... بعدشم شما میخواید لشکرتون رو ببرید من بیام وسط اونهمه غریبه چیکار ؟
تورج _ بابا تو که بیشترشونو دیدی ...
_ یه چیز بگم نمیزنی منو ؟!
تورج با خنده _ نه بگو ...
_ فامیلاتون خیلی بیخودن ... خوشم نمیاد باهشون بیام ... آدم با کلی انرژی میای بعدش با دیدن ریخت اونا عین اینکه سوزن بزنی توی بادکنک و بترکه مارو هم یهو بیحال میکن ...
صدای خنده اش بلند تر شد ... نه انگار این بجای ناراحت شدن میخنده ... عین آقوی همساده ... توی کلاه قرمزی ...
تورج _ عین ترنمی بخدا ... اونو من به زور راضی کردم حالا باید منت تورو بکشم ...
_ بابا تو میری پیش نوزمادت ( نامزد ) ما بیاییم چیکار ؟!
تورج _ خب اگه شما بیایید منو الناز راحت تر میتونیم جیم شیم ...
romangram.com | @romangram_com