#پناه_اجباری_پارت_18
هیچی نگفتم ... اومدم بیرون از آشپزخونه ... صدای رها از توی اتاق مامان و بابا میومد ... رفتم سمتش ...
رها _ بابا این چیه ؟
بابا _ بهش میگن ماسک اکسیژن ... واسه موقعیه که من تنگی نفس میگیرم ...
رها _ کجای قلبت درد میکنه بابا ؟
درو باز کردم ... بابا به قلبش اشاره کرد ... رها خم شد و همونجا رو بوسید ... بابا هم موهای رها رو بوسید ...
رها _ دیگه خوب میشه ؟
لبخندی زدم ... بابا با خنده گفت : الان خوب خوبم ...
رها _ یعنی میای بازی کنیم ؟
_ رها جان ... بابا باید استراحت کنه ... من باهات بازی میکنم ...
بابا _ فسقلی بابا مشقاتو نوشتی ؟
رها _ خانوم مربیمون نیومده بود ... مشقم نداریم ...
پشت سر رها ایستادم و گفتم : رها بلند شو برو بیرون بابا میخواد استراحت کنه ...
بابا _ دخترم اذیت نمیکنه ...
romangram.com | @romangram_com