#پناه_اجباری_پارت_19


رها _ بابا منم بخوابم پیشت ؟

بابا دستاشو باز کرد ... رها خودشو توی بغل بابا انداخت ... تا خواستم اعتراض کنم بابا بهم اشاره کرد بیخیال شم ... آروم گفتم : پس من میرم ...

رو به رها که چشاشو محکم به هم فشار داده بود گفتم : خانمی شما هم بیا بابا استراحت کنه ...

رها _ من خوابم ...

صدای خنده بابا بلند شد ...

بابا _ آره بچه ام خوابه ..

لبخندی زدمو اومدم بیرون ... رفتم توی اتاقم ... ادبیاتمو برداشتمو نشستم روی تخت ... حالا که دیگه خیالم راحت شده بود راحت تر میتونستم بخونم ... با صدای گوشیم به طرفش نگاه کردم ... صورت نقاشی شده ترنم روی گوشیم نقش بسته بود ... لبخندی زدمو برش داشتم ...

_ سلام ...

ترنم _ راسا میای بریم ساحل ... ؟

_ علیک سلام ...

ترنم _ حالا سلام ... میای ؟

_ با کی میرید ؟

ترنم _ من ، تورج ، تو ، مهران ، هدا ، ...

_ لشکر کشیه من نمیام ...

ترنم با داد گفت : راسا ...

romangram.com | @romangram_com