#پادشاه_من_پارت_63


مریم دستش را جلوی صورتش گرفت تا مبادا چشمش به محمدرضا بخورد...
محمدرضا کلافه جلویش زانو زد و دستش را از روی صورتش کنار زد و شروع کرد به پاک کردن
اشک هایش شد...
به گونه چپ که رسید آه از نهاد مریم بلند شد و سریع دست محمدرضا را پس زد....
محمدرضا نگاهی به صورت مریم انداخت...
سمت چپش قرمز قرمز بود....
مریم بینی اش را بالا کشید و سرش را پایین انداخت و دستش را روی گونه اش گذاشت....
محمدرضا بی هیچ حرفی بلند شد و از اتاق بیرون رفت....
مریم باز به اشک هایش اجازه ریختن داد....
در میان گریه اش پوزخندی زد و زیرلب گفت: "مهربونیاش هم با خشونته.... "
****
مریم داد زد:"مگه مقصر منم؟؟؟محمدرضا من زنتم....آدمم....دیوار نیستم لگد میزنی....نکن.... "
یک ماه گذشته بود....
اخلاق محمدرضا به کل تغییر کرده بود....
از شمر بدتر بود....
دست بزن پیدا کرده بود....
تا طلبکاری سراغش می آمد عصبانیتش را روی مریم در می آورد و تا میتوانست او را کتک
میزد.....
مریم چه رویاهایی با این مرد نساخته بود....


romangram.com | @romangram_com