#پادشاه_من_پارت_116
حالا فهمید که زمین جای خوبی نیست ....
حیف که دیر فهمید....خیلی دیر...
باز بدنش به سوزش افتاد...
کسی که روزی چهار بار مصرف داشت امروز فقط یک بار توانسته بود...
باز آب بینی اش به راه افتاد...
عطسه های پشت سر هم....
باید سرحال به خانه میرفت نه با این سر و شکل خمار....
از جایش بلند شد...
تمام پارک ها را گشت....نبودند....
زیر پل ها را هم گشت....
کسی روی کارتون خوابیده بود....
به آرامی سمتش رفت و صدایش زد....
او تکانی خورد و از جایش پرید...
فک کرده بود که پلیس است....
محمدرضا مقابلش زانو زد:"بدجور لنگم....یه گ رَم بهم بده فردا پولشو میارم...."
مرد محمدرضا را پس زد:"بروعمو....پول بده جنس بگیر...."
محمدرضا به التماس افتاد: "توروخدا...تورو به امام حسین....لنگم به قرآن....دارم میمیرم.... به
جون بچم فردا پولشو میارم..."
مرد که انگار کمی دلش سوخت پرسید: "حالا چی میخوای؟هروئین؟تریاک؟؟؟چی؟؟؟"
romangram.com | @romangram_com