#پادشاه_من_پارت_110
پویان دست های کوچکش را بالا برد...
مریم لبخندی زد و از روی زمین بلندش کرد:"آخ الهی قربونت برم پسر قشنگم....شیر مَرد
مامانی ....قند عسلم"
بعداز اینکه به پویان شیر داد از جایش بلند شد و بیرون رفت..
محمدرضا نشسته بود و سرش را پایین انداخت....
مریم خواست پویان را به محمدرضا بسپارد که محمدرضا بلند شد و گفت:"چیزه...مریم حاجی
هنوز حقوق بهم نداده...یکم پول داری بهم بدی؟"
مریم شانه ای بالا انداخت:"ندارم...."
محمدرضا بینی اش را بالا کشید و نشست...
مریم پویان را محکم به خودش چسباند و وارد آشپزخانه شد و چای ریخت و به سختی با سینی
بیرون آمد و کنار محمدرضا نشست....
محمدرضا عطسه ای کرد و باز بینی اش را بالا کشید...
مریم با تعجب به محمدرضا نگاه کرد:"سرماخوردی؟؟؟چته؟؟؟؟ هی عطسه و آبریزش بینی..."
محمدرضا لبخند محوی زد:"هیچی نی...خوب میشم..."
محمدرضا سریع چایش را خورد و بلند شد....
لباس هایش را عوض کرد و آمد بالای سر مریم:"شب به مامان و بابات و مامان و بابام بگو بیان
اینجا..."
مریم مشکوک نگاهش کرد:"به چه مناسبت؟؟؟"
محمدرضا همینطور که بازویش را مالش میداد گفت:"همینجوری دورهم باشیم..."
romangram.com | @romangram_com