#اسوه_نجابت_پارت_7
نالیدم:
- من نمیتونم به این سرعت همه چی رو فراموش کنم
- گفتم سعیتو بکن مریم! سعیتو بکن!
در همین موقع آیلین تسبیح به دست نزد من و حاجاقا میاد:
- آقاجون آوردم
حاجاقا دستشو دراز میکنه و تسبیحها رو میگیره:
- بارک ا... گلم
از جا بلند میشم. آیلین دوان دوان به وسط مسجد میره.
- با اجازتون حاجاقا
- برو در امون خدا! از خدا صبر زینب رو برات میخوام که بتونی با موقعیت جدیدیت کنار بیای! برو بابا! الان شوهرتو میفرستم!
زیر لب مزه مزه می کنم:
-شوهر! شوهر!
romangram.com | @romangram_com