#اسوه_نجابت_پارت_51
- نمیخواد! میریم مسجد شکممونو با شیرینی سیر میکنیم. دیر میشه!
آیلین رو به مامانش میکنه:
- مامان بذار بازم چرخ و فلک سوار بشم
- نه! اگه خیلی سوارش بشی، حالت تهوع میگیری
پول غذاها رو حساب میکنم و از رستوران خارج میشیم! آدرس مسجدو واسه منصور اس ام اس میکنم. با مریم و آیلین به سمت مسجد راه میفتیم.
وقتی به مسجد میرسیم، مریم چادرشو از کیفش در میاره و سرش میکنه.
- مریم!
- بله
- ساعت 7 با آیلین از مسجد بیاید بیرون.
- باشه!
وارد مسجد میشم، هنوز مهمونها نیومدن. مسجدو شرشره زده و چراغونی کردن!
حاجی مشغول تقسیم وظایف به جوونها بود. جلو میرم و سلام میکنم.
romangram.com | @romangram_com