#اسوه_نجابت_پارت_38
از ماشین پیاده میشیم.
رو به مریم میکنم:
- بریم مریم خانم گل!
- چی میخوای بخری؟
- حلقه! واسه شما و خودم! شگون نداره دستت بدون حلقه باشه! یک وقت دیدی فردا واست خواستگار پیدا شد و اونوقت...
صدامو کلفت میکنم و ادای ناصر ملک مطیعی رو تو فیلمهای جاهلیش درمیارم:
- آبجی دیدی که نا خواسه رگ غیرتمون زد بالا و کاری که نبایس بشه شد! به خدا اگه کسی چپ به آبجیمون نیگا کونه، خاک زیر بازارچه رو به توبره میکشم!
صدامو مثل آیلین نازک میکنم و ادامه میدم:
- به خداااااااا!
چشمم به مریم میفته که دستشو رو دهنش گرفته و میخنده!
خنده م میگیره. دستمو دراز میکنم و دست مریمو میگیرم. این کارها رو که نمیتونم از خودم دریغ کنم! بابا منم آدمم! مَردم! عروسک چوبی که نیستم!
از خنده ی مریم به وجد میام:
- جانم خانمم! بریم تا آبرومون نرفته
romangram.com | @romangram_com