#اسوه_نجابت_پارت_39


وارد طلا فروشی میشیم.

رو به فروشنده میکنم:

- سلام جناب لهراسبی!

- سلام... به به ! آقای شاهکار عزیز! مشتاق دیدار! چه عجب اینطرفا! گفتیم فراموشمون کردید! حال شما چطوره؟

- به لطف خدا خوبم

- امرتونو بفرمایید

- آقای لهراسبی، خانمو آوردم خدمتتون که واسش یک انگشتر بخرم. لطف کنید اون جعبه انگشترهای آنچنانی تونو بیارید

لهراسبی رو میکنه به مریم:

- سلام خانم. ببخشید نشناختم. تا حالا سعادت نداشتم ملاقاتتون کنم. جناب شاهکار کم لطفی کردن تا حالا شما رو به ما معرفی نکردن

رو به لهراسبی میکنم:

- نه که من از دست شما ملت شریف یک لحظه آرامش دارم، که خانم و بچه مو هم قاطی حاشیه ها کنم!

لهراسبی چشمهاشو گشاد میکنه:


romangram.com | @romangram_com