#اسوه_نجابت_پارت_26
وقتی از اونجا بیرون میاییم، صدای مریم بلند میشه:
- بیایید که صبحونه آماده است
چقدر در این چند ساعت حال و هوای زندگیم عوض شده! یک نفر داره به خونه م روح میبخشه. کسی که فکر میکنم یک فرشته است! یک زن آسمونی! کسی که نجابتش منو اسیر خودش کرده! مریمِ من، یک کدبانو و خانم به تمام عیاره! یک اسوه ی نجابت!
با آیلین به آشپزخونه میریم و پشت میز میشینیم. همه چیز روی میز، مرتب و با سلیقه چیده شده
نون، پنیر، گردو، عسل، کره و خامه
دست به نونها میبرم. داغه
رو به مریم میکنم:
- نون تازه خریدی؟
- آره. نونهای تو فریزر بیات شده بود.
- این کارها وظیفه مرد خونه ست. از این به بعد هرچی لازم داشتی به خودم بگو. همینقدر که به امورات آیلین میرسی کافیه! نمیخواد خودتو درگیر خونه داری بکنی!
- من قبلش هم اینکارها رو میکردم. اینها وظیفه ی هر خانم خونه داریه. به هرحال تو این زمینه که میتونم زن خوبی واسه خونه ت باشم!
- تو همیشه خوبی مریم!
حرفی نمیزنه. استکانهای چایی رو روی میز میذاره! خوشمزه ترین صبحونه ایست که بعد از ترک خونه پدریم میخورم! یاسمن هیچوقت واسم صبحونه آماده نمیکرد و من صبحونه رو با بچه های سر صحنه میخوردم.
romangram.com | @romangram_com