#اسوه_نجابت_پارت_23


- هرچی تو بگی عزیزم! ببخشید، اشتباه کردم! حق با توئه! شاید خیلی زود بود! از امشب تو و آیلین تو اتاق خواب میخوابید و من، تو اتاق مهمون. تا تو اجازه ندی، کاری باهات ندارم. قول میدم!

مریم در حالیکه سعی میکنه بر سکسه اش غلبه کنه میگه:

-ممنونم

بدون اینکه به مریم نگاه کنم به اتاق خواب میرم. از تو کمد، لباس راحتیمو برمیدارم و صورت آیلینو میبوسم و از اتاق خارج میشم. مریم متفکر وسط هال ایستاده و به روبرو خیره شده.

به سمت آشپزخونه میرم و از آب سرد کن یک لیوان آب جا میکنم و میخورم. یک لیوان آب هم واسه مریم میبرم و به دستش میدم. هنوز چشمهاش نم داره! لیوان آبو از دستم میگیره:

- مرسی

- نوش جان! شب بخیر

به سمت اتاق مهمون راه میفتم. قبل از وارد شدن رومو سمت مریم میکنم:

- فردا واسه نهار هر سه تا میریم رستوران. از همونجا هم میریم مسجد

مریم لبخندی زیبا میزنه:

- باشه!

در اتاق مهمونو میبندم. لباسمو عوض میکنم و خودمو رو تخت پرت میکنم! میرم تو فکرو خیال . به روزهایی میرم که در حالت سکون و یا شاید سقوط بودم. فکرمو سوق میدم به سمت روزهایی که به قول حاجی پرواز کردم. ولی چقدر پرواز روح آدمو سبک میکنه! انگار که دچار بی وزنی شدم، چقدر شبها راحت میخوابم و صبح ها سرحال هستم. چقدر آرامش به من نزدیک بود و من سرگردون به دنبالش میدویدم. یاد یاسمن میفتم. کسی که یک زمانی عاشقش بودم و جدا شدن از اون، منو وارد یک سیر قهقرایی کرد. نا خود آگاه علاقه ای که به یاسمن داشتم رو با عشقم به مریم مقایسه میکنم. مریمو یک جور دیگه دوست دارم. یک جور دیگه میخوامش. مریم مثل منبع آرامشی میمونه که نبودش منو بیقرار میکنه و نوع بیقراریش با نا آرومی که از ترک یاسمن گرفتم، فرق میکنه! رشته ای که منو مریمو به هم وصل میکنه خیلی محکمتر از عشقیه که به یاسمن داشتم. من آیلینو از مریم دارم و هیچوقت نمیتونم منکر این بشم که مریم به واسطه ی آیلین خیلی به من نزدیکتره تا یاسمن! مریم باعث پروازم به اوج انسانیت شد و یاسمن منو به ته دره ی حقارت، پستی و ضلالت پرت کرد! ولی کی مریم منو قبول میکنه؟ یکماه، یکسال، یا..... در حالی که در سرم جمله با مریم چکار کنم هزار بار میچرخه، خودمو به دست فرشته خواب میسپارم.


romangram.com | @romangram_com