#اسوه_نجابت_پارت_22
مریم حرفی نمیزنه.
احساس میکنم بدنم در ناحیه ای که سرش قرار گرفته خیس میشه. سرشو از روی قفسه سینه م بر میدارم
مریم گریه میکنه!
با دوتا انگشت سبابه م به طور همزمان اشکهایی که رو گونه هاش روونه رو می گیرم. دستمو قاب صورتش میکنم. به خودم اجازه میدم که اولین گامو در ابراز عشقم به مریم بردارم. اعترافی که پر از صداقت و محبت یک شوهر به همسرشه! صورتشو نزدیک میارم. نزدیک و نزدیکتر. لبهامو روی لبهاش میذارم. مست میشم از این عشق خالصی که به همسرم هدیه میکنم، از اولین تماس با مریم و اولین بوسه ای که بعد از سالها از روی عشق میزنم.
مریم هیچ حرکتی نمیکنه! حرفی نمیزنه! چیزی نمیگه! اعتراضی هم نمیکنه!
اشکم در اشکهاش قاطی میشه اشکهای سرد مریم که حکایت از سردی قلبش به منه و اشکهای سوزان من که شرح حال دل غمدیده، عاشق و پشیمونمه!
نمیدونم چقدر میگذره که مریمو از خودم جدا میکنم. با لبخند به چشمهاش نگاه میکنم و دومرتبه سرشو به سینه م میچسبونم
هق هقش بلند میشه! فقط با دستم سرشو نوازش میدم.
تو گریه ش میگه:
- میدونم که الان صاحبمی و حق داری که شرعا و عرفا منو تصاحب کنی! میدونم که پشیمونی و دلت میخواد جبران کنی! یادم نرفته که به حاجاقا قول دادم زن خوبی واست باشم! اینو بدون که اگه تو هرچیزی که در ارتباط مسئله زناشویی باشه، از من بخوای من حرفی نمیزنم و اعتراضی نمیکنم ولی به خداوندی خدا هنوز پذیرشت برام سخته! هنوزم نمیتونم کاری که در حقم کردی فراموش کنم! دوست دارم منو بفهمی و درکم کنی! دلم نمیخواد اینجوری باشه ولی چکار کنم؟ تو بهم بگو چکار کنم؟ دوست دارم بدونی که واسه خواسته حاجاقا، آبروم و آیلین بود که زنت شدم! میخوام درکم کنی و بهم فرصت بدی! ازت خواهش میکنم!
سرشو از روی سینه ام برمیدارم.
به چشمهای پر از غمش نگاه میکنم. چقدر عاجزانه التماس میکنه! چشمهاش پر از خواهشه! حرفهاش تو گوشم زنگ میزنه و تو ذهنم سلسله وار تکرار میشه! خواسته ای که میدونم قبولش برام سخته! من یک مردم و پر از نیازهای مربوط به خودم. چطوری میتونم کنار یک زنی که دیوونه وار دوستش دارم، زندگی کنم، محرمم باشه، زنم باشه، حلالم باشه ولی به اون فقط به چشم یک خواهر نگاه کنم؟ خیلی سخته! مگه خود داری مرد چقدره! اینهم یک امتحان جدیده! یک راه سخت دیگه که به قول حاجی تو مسیر پروازمه! چاره ای ندارم. باید مریمو نرم نرم وابسته و دلبسته خودم کنم. تنها راهیه که میتونم واسه خودم نگهش دارم! باید صبر کنم! صبر!
به چشمهاش خیره میشم. لحظه ای در عمق نگاهش غرق میشم! با هردو دستهام، دستهاشو میگیرم:
romangram.com | @romangram_com