#اسوه_نجابت_پارت_149
- 6 صبح!
به سمتش میرم و نگاهی تو صورتش میندازم.
- هیچوقت فکر نمیکردم خانم خونه م انقدر کدبانو باشه!
لبخندی میزنه:
- چای میخوری برات بریزم؟
- آره. یه چای لب سوز و لب دوز و لبریز واسم بریز تا منم برم وسایل پیک نیکمو جمع کنم
- واسه تو و آیلین، لباس تو ساک گذاشتم. یه نگاه بنداز ببین کم و کسری نداشته باشه!
- ممنونم خانم! دستت درد نکنه!
بعد از خوردن چایی، مریم آیلینو بیدار و آماده ش میکنه!
یک ساعتی میشه که به جنگل رسیدیم. آیلین مشغول بازی با خودشه! من روی فرش مسافرتی دراز کشیده م و مریم هم در حال گذاشتن قابلمه غذا روی پیک نیکه!
- امین!
- جان!
romangram.com | @romangram_com