#اسوه_نجابت_پارت_146

باهم میچرخیم و آیلین با صدای بلند شعرشو میخونه. مریم نگاه مهربون و بیدریغشو به ما ارزونی داشته و گهگاه میگه:

- امین مواظب بچه باش نیفته!

اگه آدمای بی باکو دلیر آخر عاقبت یه روزی می میرن

بچه ها، بچه ها خبر چینا روزی هزار بار میمیرن!!!!

با آیلین می چرخیم و میخندیم! از روی شونه هام پایین میارمش و میگم:

- بدو برو شیطون! برو بازی کن!

آیلین خنده کنان به سمت دریا میره و با پاهای لختش ماسه هارو به اینطرف و اونطرف پرت میکنه

مریم به سمتم میاد. گرمایی را در دستم احساس میکنم. مریمو دستمو گرفته

با چشمانی که فقط عشق را به او هدیه میدهم به صورتش نگاه میکنم. نگاهم را به سمت چشهاش سوق میدم.

با تعجب از این کارش میگم:

- مریم؟!!

- ممنون که با منو آیلین هستی!

وای اینهمه خوشبختی واسه من محاله! مریم دستمو گرفته! از اینکه کنارشونم تشکر میکنه!چه روز خوبیه! خدایا شکرت!

romangram.com | @romangram_com