#اسوه_نجابت_پارت_143
- تا دیروز من هووش بودم از امروز تو!
به دریا میرسیم. آیلین از ماشین پیاده میشه! و با شعف روی ماسه ها میدوه.
داد میزنه:
- آخی نازی! چقدردریا خوشگله!
به طرفم میاد. در حالیکه هیجان زده است و نفس نفس میزنه، میگه :
- بابایی؟
- جانم بابا !
- اینکه میگی چشمات دریاییه یعنی تو چشمهام دریا داره؟
- نه عزیزم منظورم رنگشه!
به سمت مریم میدوه:
- مامانی دستتو بده به من باهم بریم تو دریا. خودمون تنها. باشه؟!
مریم نگاهی به من میکنه و لبخند شیطونی به من میزنه!
romangram.com | @romangram_com