#اسوه_نجابت_پارت_139
یک ریز حرف میزنه. از تو آشپزخونه میگم:
- آیلین! مامان حال نداره! خیلی باهاش صحبت نکن. اذیت میشه!
آیلین صداش قطع شده.
رومو برمیگردونم. مریم بیدار شده و روی مبل نشسته و آیلینو بغل گرفته و به من نگاه میکنه. نگاهم در نگاهش گره میخوره! سرشو پایین میاره و لپهاش سرخ میشن! نمیدونم این نشونه خوبیه یا بد؟
- مادرو دختر پاشین یک چایی بخوریم که بریم رستوران، ماهی تو رگ بزنیم. روده کوچیکه داره بزرگه رو میخوره!
آیلین دوان دوان به اتاقش میره:
- من برم لباسهامو بپوشم
مریم هم به سمت اتاق خواب راه میفته. پشت سرش به اتاق خواب میرم. به آهستگی در اتاقو میبندم. مریم رو کیفش خم شده و دنبال یک چیزی میگرده!
حلقشو از جیب کیفش در میاره و دستش میکنه. از پشت سر بغلش میکنم و سرمو تو موهاش میکنم:
- حالت بهتره عزیزم؟
تو آغوشم میچرخه. سرشو پایین میندازه:
- بهترم
romangram.com | @romangram_com