#اسوه_نجابت_پارت_122

بعد از چند دقیقه نفسهای مریم منظم میشه! به سمتش میغلتم و دستمو زیر سرم میذارم و مشغول تماشا کردنش میشم. چقدر معصوم و زیباست. آروم با سر انگشتام موهاشو از روی پیشونیش کنار میزنم. بهش نزدیکتر میشم. به سمت لبهاش میرم و یک بوسه در حد نوک زدن روی لبهاش میزنم.

بوی عطر لاوینیاش بدجوری حالمو خراب کرده! دیگه نمیتونم صبر کنم. مهلت از همین الان تمومه! دستمو دراز میکنم که زیر کمر مریم بندازم و اونو به بغل بکشم که صدای آیلین بد جور تو ذوقم میزنه:

- مامان! من تشنمه!

دستم وسط راه خشک میشه و با سرعت به سر جاش برمیگرده. سرمو بلند میکنم.

نههههه!!!!

آیلین دم در اتاق ایستاده و چشمهاشو میماله ومیگه:

-مامان! من تشنمه.

مریم با صدای آیلین بلند میشه. سریع پشتمو به مریم میکنم. یعنی که من خوابِ خوابم. تو دلم هم هرچی فحش بود نثار خودم و بابای آیلین کردم!

مریم خواب آلود میگه:

- چی شده دخترم؟

- تشنمه!

- الان واست آب میارم.

مریم به آشپزخونه میره و با لیوان آب برمیگرده:

romangram.com | @romangram_com