#اسوه_نجابت_پارت_113


مریم هم از دست شیرین زبونیهای آیلین میخنده.

- تازه شم دوستم نسترن، همونکه تو مدرسه قبلیم بود، میگفت "کنار دریا کلوچه های خوشمزه ای میفروشن! یه بار بهم داد خوردم. خیلی خوشمزه بود."

روبه مریم میکنم:

- تا حالا آیلینو دریا نیاوردی؟

مریم شرمسار سرشو پایین میندازه:

- کی میخواسته مارو بیاره؟ خودمم وقتی کوچکتر از آیلین بودم به شمال اومدم.

دستمو از روی دنده برمیدارم و رو دست مریم که رو پاشه میذارم. یک فشار کوچک میدم:

- خودم همه این کم و کاستی هارو جبران میکنم. بهم اعتماد کن

مریم مثل دختر بچه ها سرشو تکون میده.

بعضی اوقات مریم نیاز به یک ساپورت روحی و روانی قوی داره! گاهی وقتها با خودم فکر میکنم که باید زمانهایی هم مریمو مثل یک دختر بچه زیر بالو پر خودم بگیرم!






romangram.com | @romangram_com