#اسوه_نجابت_پارت_10
- به مولا قسم میخورم که لحظه لحظه ی زندگیشو پر از شادی و نور کنم!
- میدونم که میتونی!
لبخند به لب به سمت عزیزانم میرم.
به آیلین که میرسم، خم میشم و دخترک کوچولومو بغل میکنم و یک بوسه طولانی رو گونه ش میزنم و بلندش میکنم. لبخند محوی روی لبهای مریم میشینه که سعی در مخفی کردنش داره!
لبخندی حاکی از سرخوشی میزنم:
- بریم خانمم!
مریم سر به زیره و چادرشو در ناحیه قفسه سینه، سفت چسبیده و با انگشتهای ظریفش اونو مچاله میکنه
- بریم
گامهامو آهسته بر میدارم که مریم از من عقب نمونه! چهره خسته و چشمهای قرمزش حاکی از روز بدیه که پشت سر گذاشته! دومرتبه بوسه ای بر گونه آیلین میزنم
- آقای شاهکار
- جون دلم!
- کجا میریم؟
نگاهی به مریم میندازم که چشم به دهن من دوخته.
romangram.com | @romangram_com