#استاد_جذاب_من_پارت_73
یه پوزخند زدم و با چشم به ماشینش اشاره کردم و گفتم
رادوین: برو منتظره
و از کنارش رد شدم و سوار ماشین شدم دریا هم سوار شد و حرکت کردم انقدر از دست هلنا عصبی بودم که با سرعت زیاد حرکت کردم و سر ساعت ۸ رسیدیم رفتیم داخل و نشستیم که پنج دقیقه بعد استاد اومد و کلی حرف زد که سرمو خورد و کلافه شدم با خسته نباشید استاد رفتیم بیرون دوساعت دیگه با رادوین کلاس داشتیم رهام زنگ زد به دریا و اونم رفت یه گوشه از حیاط مشغول حرف زدن شد منم جزوه هایی که ازشون امتحان داشتم رو دراوردم و رویه نیمکت نشستم جزوه رو باز کردم......
#پارت۲۹
ولی اصلا حواسم بهش نبود و از بالای جزوه ها خیره شدم به زمین و رفتم تو فکر تو فکر اینکه واقعا چی شد که عاشقش شدم؟.....باید فراموشش کنم چون میدونم اون هیچ حسی نسبت به من نداره اینو مطمئنم..........ولی......ولی من میدونم که نمیتونم هر لحظه جلوی چشممه تا میام فراموش کنم چشمای مشکیش که همیشه برق میزنه میاد جلوی چشمم و منو منصرف میکنه......اصلا شاید هلنا رو دوست داشته باشه.......آره حتما دوسش داره که صبح دست تو دست هم رفتن بیرون......اون هیچ حسی به من نداره اگر داشت اونجوری کتکم نمیزد و درموردم قَضاوت نمیکرد......ولی من نمیتونم میفهمی نمیتونم.......وااااای من چم شده آخه من دیگه اون رها ی سابق نیستم ......اصلا اگر تا چند روز دیگه خبر ازدواجش با هلنا رو بفهمم چی؟؟؟؟.........دست رو بردم سمت مقنعم و گردنبند رو محکم گرفتم تو مشتم.........از فکر ازدواجش با هلنا نابود میشم از اینکه میبینم نسبت به هلنا هیچ واکنشی نشون نمیده نابود میشم............یه بغض سنگین توی گلوم بود............رادوین منو دوست نداره ولی من چی؟تکلیف من که نمیتونم فراموشش کنم چی میشه؟......بغضم شکسته شد اشکام پایین ریخت چشمامو بستم که دست یک نفر روی گونم قرار گرفت و اشکامو پاک کرد سریع چشمامو باز کردم و برگشتم سمتش رادوین بود نا ناراحتی خیره شده بود به من سریع اشکامو پاک کردم که گفت
رادوین:همیشه موقع درس خوندن گریه میکنی؟
با تعجب گفتم
رها:درس خوندن؟
و به جزوه های توی دستم اشاره کرد اصلا یادم بهشون نبود یه لبخند خوشگل زد که باعث شد قلبم تند تند بزنه
رادوین:چی باعث شد که گریه کنی؟
چی بهش میگفتم؟؟؟میگفتم خودت و حرکاتت باعث شدین که من عذاب بکشم؟
رها:هیچی......چیزی نیست:)
رادوین:تو فکر بودی؟
romangram.com | @romangram_com