#استاد_جذاب_من_پارت_72

یعنی.....یعنی من عاشق شدم؟؟؟؟؟؟؟؟هووووووف.....بعد از کلی فکر کردن خوابم برد.......

باصدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم ساعت ۷ بود و ما ساعت ۸ امتحان داشتیم چون دیشب دیر خوابیدم دیر بیدار شدم شریع دریا رو بیدار کردم و یه مانتو و شلوار با عجله پوشیدم دریا هم سریع لباس پوشید یه آرایش ملایم کردم و جلوی در منتظر دریا بودم که اومد خم شدم و بند کفشم و بستم که گردنبندم آویزون شد تو مشتم گرفتمش و یه لخند زدم و بلند شدم که به دریا بگم بریم که دیدم با تعجب داره نگام میکنه دستش اومد سمت گردنم و گردنبند رو گرفت تو دستش

دریا:اینو کی گرفته؟

هول شدم چی باید میگفتم اگر میگفتم رادوین کلی سوال پیچم میکرد که چرا و به چه مناسبت و........ واسه همین الکی گفتم

رها:ر.....رهام گرفته

دریا:چرا تاحالا ندیدمش گردنت؟

رها:خب......خب نپوشیدمش برش داشتم

و قبل از اینکه حرفی بزنه دستش رو کشیدم و رفتیم بیرون که همزمان با ما رادوین و هلنا اومدن بیرون قلبم شروع کرد به تند تند زدن نگاهم رفت سمت دستاشون که تو هم قفل بودن چند ثانیه خیره به دستاشون بودم که رادوین دستشو جدا کرد و بهمون سلام کرد یه پوزخند زدم و سلام کردم سوار آسانسور شدیم و رفتیم تو پارکینگ که رادوین گفت

رادوین:ساعت ۱۲ بامن کلاس دارین مسئله رو بلدی؟

رها:آره مرسی یادش گرفتم

هلنا که نشسته بود تو ماشین گفت

هلنا:رادوین جاااان

رادوین:اومدم


romangram.com | @romangram_com