#استاد_جذاب_من_پارت_74

رها:نه ولش کن

رادوین:راستی با بابات و بابای خودم صحبت کردم قرار شد که تو این مدتی که دانشگاه هستین بیاین خونه ما

رها:نه اصلا

رادوین:چرا؟

رها:خب.....خب.....یه خونه پیدا میکنیم دیگه

رادوین:نه خیر بابات راضی شد و گفت که اینجوری خیالش راحته که تنها نیستی

رها:آخه....

رادوین:آخه بی آخه امروز بعد دانشگاه میری وسایلاتو جمع میکنی

رها:هلنا.....تا کی اونجاست

رادوین:حدودا یک ماه دیگه

چیزی نگفتم اونم ساکت شد بعد از دو دقیقه سکوت با لحن مظلوم گفت

رادوین:رها

قلبم دوباره شروع کرد به تند زدن


romangram.com | @romangram_com