#استاد_جذاب_من_پارت_65

رها:من با افراد غریبه هیچ صحبتی ندارم آقای آریا مهر

در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم و دست دریا رو گرفتم و رفتیم سر کلاس ساعت ۸و۴۵ دقیقه بود نشستیم سر جامون همه دانشجوها ساکت بودن که تقه ای به در خورد و رادوین وارد شد و شروع کرد با همون اخمش به درس دادن منم یه اخم کردم با دقت بهش گوش میدادم و جزوه مینوشتم نمیدونم چقدر گذشت که رادوین گفت

رادوین:خسته نباشید بچه ها فردا از همین جزوه یه امتحان میگیرم

و بچه ها همه رفتن بیرون....

#پارت۲۵

منم کلافه آرنجمو گذاشتم روی میز و سرمو بین دستام قرار دادم و چشمامو بستم

دریا:میرم برات یه کیک و آبمیوه بخرم

اینو گفت و رفت توی کلاس تنها بودم و یه آرامش خوبی داشتم من نباید انقدر ضعیف باشم که با یه حرکتش انقدر خودمو ضعیف نشون بدم باید بهش نشون بدم که ازش نمیترسم و......با دستی که روی شونم قرار گرفت سرمو از بین دستام جدا کردم و به رادوین نگاه کردم چشمای میشکیش برق میزدن و جذاب ترش کرده بود....سریع بلند شدم و گفتم

رها:با من کاری داشتید استاد؟

رادوین:استاد؟؟؟

رها:کاری داشتید؟

رادوین:مثل غریبه ها باهام برخورد میکنی

رها:ببخشید با غریبه ها باید مثل خودشون برخورد کرد غیر از اینه آقای اریامهر؟


romangram.com | @romangram_com