#استاد_دوست_داشتنی_من_پارت_4

بهش لبخند زدم وگفتم:

-پیش به سوی دانشگاه!

بابا بهم لبخند زد و زیرلب یه چیزی گفت که نفهمیدم!

باهم از خونه رفتیم بیرون و سوار پژوی بابام شدیم. به محض اینکه نشستم، ضبط ماشین رو روشن کردم. صدای پاشایی بود که توماشین می پیچید. خدارحمتش کنه. اونم رفت!

گوشیم زنگ خورد. ازکیفم درش آوردم.

-کیه بابا؟

-لاله اس!

جواب دادم:

-سلام عزیزم!

لاله:سلام یاسی، خوبی ؟خوشی، سلامتی؟

-آره ممنون. توخوبی، خوش میگذره ؟

-هه! خوش بگذره ،صبح کله سحر بلند شی، آماده شی، راه بیوفتی! به نظرت خوش میگذره؟

خندیدم گفتم:

-لاله جون! باید بسازی و بسوزی فدات شم. حالا کجایی حرکت کردی؟


romangram.com | @romangram_com