#استاد_دوست_داشتنی_من_پارت_30

خسرو: کی بیام عزیزم؟

-همین آخر هفته بیا تا صبح باهم کلی حال می کنیم. صبحم خودم می رسونمت.

خسرو کیفشو پرت کرد توصورتم، ولی بازم از رونرفت و ادامه داد:

خسرو: یه وقت بد نباشه؟

-نه فداتم، بد چی؟ این همه آدم تو دوران نامزدی حامله میشن، توهم روش مگه چیه خب؟

این بار خسرو بلند شد یه لگد محکم زد بهم و رفت. افتادم رو زمین با لاله غَلت می زدیم زمین و می خندیدیم، البته خنده که نه قهقهه. اونقدر خندیدیم که اشکامون دراومد. پاشدیم ونشستیم. به همدیگه یه نگاه کردیم، دوباره زدیم زیرخنده.

-لاله این خسرو دیوونستا!

-خاک برسر شوهر ذلیل! حالا چه عشقم عشقمی هم میکنه واسه من.

صدای خسرو رو از پشتمون شنیدیم:

-خیلی گاوید!

دوباره زدیم زیرخنده! همونطور که می خندیدم، گفتم:

-نظر لطفته خسرو جون.

-زهرمار، بیشعورا حالیتون نیست من دارم با نامزدم حرف میزنم؟!

خطاب به لاله گفتم:


romangram.com | @romangram_com