#استاد_دوست_داشتنی_من_پارت_13

-دوساعتی میشه.

-پس چرا زنگ نزدی؟

-این لاله وخسرو روکه میشناسی، حواس نمیزارن که!

صدای لاله روازپشتم شنیدم که خطاب بهم گفت:

-یاسی من گشنمه! بدو تا گشنه ها غذای مش رجبو تموم نکردن!

خسرو: غذاچیه خره؟ ته دیگشونو بگو، اوم!

خندیدم، بابا ازپشت گوشی گفت:

-بروبابا تا اینا نخوردنت!

بلندخندیدم، بابا هم خندید!

-باشه بابا مراقب خودت باشیا! بعدم اینکه...

-باشه یاسمین بانو، مراقب خودم هستم! دست تودماغم نمیکنم، دخترهمسایه رو اذیت نمی‌کنم؛ گوشیمم باخودم می‌برم دستشویی، خوبه؟!

دوباره خندیدیم!

-آره خوبه، خدافظ بابا.

-خدافظ بابا.


romangram.com | @romangram_com