#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_87
بهار با بغض گفت:من همه چیز را به پدر و مادرت می گویم می گویم چه خیالاتی توی سرت است.
امید انگشت تهدیدش را به طرفش گرفت و گفت"جرات نداری این کار را بکنی پدر و مادرم بو ببرند فاتحه ات خوانده است فهمیدی.
دوباره بغضش ترکید چرا امید این حق من نیست به خدا داری به من ظلم میکنی من که این همه دوستت دارم فکر کرد هنوز هم دوستش دارم عاشق چشمان دریایی رنگش هستم می پرستمش تا حالا نمی دانستم او را بعد از خدا می پرستم تا حالا نمی دانستم بدون او می میرم نه نه امکان ندارد دست از سرش بردارم باید هر طور است وادارش کنم دوستم داشته باشد.
بهار نشست لبه تخت امید پشتش را به او کرد بهار لبهایش را ورچید.
-ببین امید جان نباید این قدر شتابزده عمل کنی شلید یک وقت پشیمان شدی شاید..
-اگر یک روز پشیمان شوم پای حساب خودم...
-امید چرا دوستم نداری؟
-چند بار برایت توضیح بدهم؟خسته شدم.
-نمی خواهد دوستم داشته باشی فقط بگذار من همین جا بمانم قول می دهم مزاحم کارهای تو نباشم عوضش خانه را برایت مرتب می کنم و برایت غذاهای خوشمزه می پزم و هر وقت دوست داشتی..
-نه...نه...نه..بهار داری خفه ام میکنی به چه زبانی بگویم نمی خواهمت دست از سرم بردار حوصله این بچه بازی های تو را ندارم نه احتیاج به اشپز دارم نه خدمتکار خودم کارخایم را انجام می دهم خواهش می کنم ان قدر خودت را نزن به حماقت و کودنی یک کمی بفهم وقتی بهت می گویم نمی خواهمت این قدر خودت را خوار و سبک نکن.
به راستی از دست بهار خسته شده بود بهار فکر کرد حق با امید است من چرا دارم خودم را سبک می کنم که ثابت کنم چقدر احمق و بیچاره ام؟این اقا قلبی ندارد که نرم شود اشک هایم را ببیند و مهربان شود بیشتر از این ناید خودم را کوچک کنم.
-باشه دیگه به دست و پایت نمی افتم هر کاری خودت دوست داری بکن مرا به هر که می خواهی ببخش قیمتش هم برایم مهم نیست چون خودم فکر می کنم به اندازه پشه هم نمی ارزم باشه امید خان..دیگه حوصله ات را سر نمی برم اعصابت را هم نمی ریزم بخواب خوب هم بخواب خوابهای رنگی هم ببین خواب دختر های جور و واجور خواب خوش گذرانی های رویایی ان االله که خوابهایت تعبیر شود.
بهار دوان دوان از اتاق بیرون رفت خودش را انداخت روی کاناپه به خودش قول داد گریه نکند فکر کرد:نه من نباید گریه کنم نباید عاشق می شدم عاشق کسی که هیچ احساسی به من ندارد و به چشم یک زن خود فروش به من نگاه می کند حالا که شدم اینجوری باید تاوان پس بدهم حقم است ولی یک روز تلافی این همه اشکی که به هدر رفت را در می اورم می دانم که فرصت تلافی به من دست می دهد می دانم یک روز اشک های او هم به هدر میرود اخ ادم اینقدر سنگدل ادم این قدر سخت به حسابت می سم امید همان طور که توبه حسابم رسیدی نمی بخشمت نه نمی بخشمت.
romangram.com | @romangram_com