#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_27
بهار که حال و حوصله بازگو کردن ماجرا را نداشت یه راست رفت سر اصل مطلب.
-چیزی که تو باید بدونی اینه که من نامزدیم را با جواد بهم زدم به این دلیل که می خواهم زن صیغه ای بشم.
کتی میخ شد و پلک هم نزد بعد از چند لحظه گفت:شوخی می کنی نامزدیت را بهم زدی که ببینم تو عقلت سر جایش است؟به کسی قرض ندادی؟
بهار به خشم امد و داد کشید:کتی بس کن دارم جدی باهات حرف میزنم و حوصله شوخی و چرندیات تو رو ندارم..فقط به من بگو کی و چطوری؟
-چی کی و چطوری؟
-زن صیغه ای دیگر؟کی برویم سر معامله.
-هان معامله بگو یعنی تو به خاطر چندرغاز حاضر شدی نامزدیت را به هم بزنی..اشتباه کردی بهار اشتباه کردی.
-اشتباه نکردم کتی خودم خوب میدانم چه کار دارم می کنم تو فقط ترتیبی بده که من و طرف…
-هیچ اقدامی در این مورد نمی کنم..
-برای چی؟
-می پرسی برای چی؟تو عقل خودت را از دست دادی.در اصل اشتباه از طرف من بود نباید موضوع را با تو در میان می گذاشتم.فکرش را نمی کردم تو با داشتن نامزد وسوسه شوی و..
بهار از جا بلند شد وروبروی کتی ایستاد.با لحن بسیار عصبی گفت:ببین کتی من در شرایطی نبستم که به چرندیات تو گوش کنم کار مرا راه بینداز اشتباه کردم یا نکردم دیگه کار از کار گذشته.
-یعنی هیچ راهی نمونده بخواهی برگردی؟بروی از جواد و خانواده اش معذرت خواهی کنی..
romangram.com | @romangram_com