#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_140


-ندارم

-مي خواهم براي خودمان اپارتمان بخرم پول كم دارم

-خوب كه چي مگه من پول دارم؟

-داري خودت گفتي بيست ميليون از پدر و مادر اميد گرفتي يادت نمي ايد؟

بهار يادش نمي امد و گفت:ان پول توي حساب مادرم بود مادرم هم ان را به حساب حمايت از زنان بي سرپرست ريخته من نرفتم بانك ولي فيش واريز ان را روي طاقچه ديدم

-نمي دانم چرا داري به من دروغ ميگويي منم اين پول را براي خودم نميخواهم مي خواستم بگذارم روي پولهاي خودم و ...

-من دروغ نگفتم سامان حوصله ام كه امد از لاي خرت و پرت هاي كه از خانه اورده ام ان را پيدا ميكنم و نشانت ميدهم اگر بازهم قانع نشدي ميرويم بانك و فيش را نشان ميدهيم و..

-خيلي خوب حالا بگير بخواب ببينم چند دقت ديگر اين هندوانه قاچ مي خورد؟

-تا يكي دو ماه ديگر شايد هم كمتر

سامان مجبور شد او را تنها بگذارد تلفن همراهش زنگ زد و پيام بود

-سلام

-دوباره سلام لابد ناهار خوردي شكمت سير است كه ياد من افتادي؟


romangram.com | @romangram_com