#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_112
اميد بي صبرانه منتظر بهار بود از طرفي بهار بعد از حادثه باغ اسي بسيار گوشه گير شده بود و تمام روحش بار ديگر به تسخير عشق اميد در امده بود از طرفي سامان در فكر طرحي تازه بود كه از طريق ان هر چه بيشتر بتواند از بهار استفاده كند و در اين ميان بهار چون موم به هر شكلي او مي خواست در مي امد و همين امر سامان را بيشتر از پيش گستاخمي كرد.
يكي از روزهاي تعطيل نوروز اميد از سامان خواست در ازاي مبلغ قابل توجهي بهار را پيش او بفرستد سامان قبول كرد و بهار را كه با مخالفت شديدي از خود بروز داد با اتومبيل خودش به اپارتمان اميد رساند.
اميد كه از پنجره امدن بهار را نظاره مي كرد در دل گفت:چطور دلم امد تو را به دست ان خوك كثيف بسپارم لعنت به من
زنگ در به صدا در امد وقتي در را گشود انگار در بهشت را به روي خود گشوده بود اميد در را كه مي بست فكر كرد:مطمينم كه خواب نيستم و بهار اينجاست.
-نمي خواهي دعوتم كني بنشينم؟
بهار با تعارف اميد روي يكي از مبلها نشست و در حاليكه دكمه هاي مانتويش را باز مي كرد گفت:اينجا چقدر سوت و كور است ان وقت كه اين جا بودم...وبا نگاه خيره اميد ساكت شد
-چه كارم داشتي اميد
-هيچي فقط مي خواهم بنشينم و تماشايت كنم ان قدر كه دلم از عطش بيفتد و چشمانم چهره تو را براي ابد قاب بگيرند
-اين همه پول دادي به سامان كه فقط نگاهم كني؟هيچ كار ديگري با من نداري؟نمي خواهي خوش بگذراني؟
-هيچ خوشي بهتر از اين نيست در هوايي نفس بكشم كه عطر نفس هاي تو را دارد
-خيلي رمانتيك حرف ميزني اميد دختر هاي با احساس تهراني بدجوري تو را تحت تاثير قرار داده اند
-اميد تو راستي عاشق مني عاشق من كه فاحشه اي بيش نيستم بيين اميد فكر مرا از سرت دور بريز من جسمم الوده است هر شب تنور داغ نفس هاي اين انم و هر شب در اغوش يكي خواب بهار را ميبينم خواب خودم را كه يك روز عاشق كسي بودم..اگر هنوز به فكر متي خيلي دوستانه بهت بگويم كه فراموشم كن من به درد تو نمي خورم به درد هيچ مرد عاشقي نمي خورم باور كن راست مي گويم من يك زن هرزه ام خودت هم اين را مي داني حتي اگر بگويي برايت مهم نيست باز هم مي گويم فراموش كردم
romangram.com | @romangram_com