#امیدی_به_بهار_نیست_پارت_105
اميد نمي دانست بايد از كجا شروع كند با لحن گرفته اي گفت:پدر من بنا بر دلايلي از داشگاه اخراج شدم..
-چه دلايلي
-به دليل غيبت زياد
-تو فكر مي كني ما چون فرسنگ ها از تو دوريم خبر از حال و روزت نداريم خبر نداريم كه تنها بابت غيبت نيست كه از دانشگاه اخراج شده اي و به دليل مسايل اخلاقي دانشگاه عذر تو را خواسته و تو..
-حالا به هر دليلي كه به گوش شما رسانده باشند در اصل خودم دلم نمي خواست به دانشگاه بروم چون نه كشش دارم و نه انگيزه اش را.
مادرش با ملاطفت اميخته با ترحم گفت:اخه چرا عزيز دلم تو كه مشكلي نداشتي روزهاي اول كه راضي بودي و صحبت اين حرفها نبود پس چرا...
اقاي سپهرنيا با لحن تمسخر اميزي گفت:بله مشكلي نبود اين مشكل را ما برايش درست كرديم نمي خواستم شما را در جريان قرار بدهم ولي حالا مجبورم حقيقت را با تمام زشتي اش بيان كنم بله اميدمان عاشق شده ان هم چه معشوقي جاي فرانك را در قلبش گرفته يك فاحشه كثيف كه به خاطر پول هر كاري مي كند بله خانم اميدمان تنها فرزندمان تنها دار و ندارمان عاشق يك زن هرزه شده اين را هم بايد بداني كه دليل اخراج اميد از دانشگاه به همين موضوع مربوط مي شود پسر عزيزمان عكس ان زن هرزه را در كتابهايش نگه مي دارد و چون يكي از هم كلاسي هايش عكس را مي بيند و ان زن هرزه را شناسايي مي كند و چون ماهيت معشوقه اميد بر همگان اشكار مي شود به غيرتش بر مي خورد و با خمكلاسيش درگير مي شود و از فرداي ان روز چون شازده ي ما از فرط خجالت نمي تواند توي روي دوستانش نگاه كند قيد رفتن به دانشگاه را مي زند
مادر ميان بغض و ناله با صداي بمي گفت:واضح تر حرف بزن ببينم بگو بدانم اميد عاشق چه كسي شده كه اينجور هوايي شده؟
-عاشق فاحشه اي كه من و تو از سر خير انديشي سر راهش قرار داديم و مانيتور را به طرفش چرخاند
-خوب نگاه كن حالا تو هم به حال خودمان تاسف بخور كه پسر نازنينمان به خاطر يك فاحشه
-بهار فاحشه نيست پدر
-بله فاحشه نيست اين را تو مي گويي كه الان كور و كر شده اي و حقيقت را نمي بيني
-من نمي فهمم اينجا چه خبر است ايا به راستي اميد من...
romangram.com | @romangram_com