#او_مرا_کشت_پارت_80
حس میکردم دارم بیهوش میشم.
علی: برو بهش بگو من پول زور به کسی نمیدم. پدرم ۶۰ میلیون ازش گرفته بود، همون رو میدم. نزولش به من ربطی نداره.
مرده اومد سمتش.
اون یکی هم اومد. اون خانوم نمیتونست جلوش رو بگیره.
شروع کردن به کتک زدنش.
یاد کتکهایی که حسین بهم میزد افتادم و داد زدم:
- ولش کنید کثافتا.
لرزش بدنم بیشتر شده بود، دستم رو به میلهها گرفتم که سقوط نکنم.
هر دو تا مرد برگشتن سمتم.
- به به خانوم کی باشن؟ میگی پول ندارم اونوقت زن میگیری؟
- به شما ربطی نداره آشغالا.
مرده رفت سمتش و یقهاش رو گرفت.
- چی زر زدی. حیف که خسرو خان گفت فقط ادبت کنیم وگرنه همین جا جنازهت رو مینداختم.
مرده یقهی علی رو ول کرد و هولش داد رو زمین.
- آخر ماه ۱۰۰ تومن آماده باشه، وگرنه مادرت و این خانوم خوشگله باید سیاه تنشون کنن.
مرده نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد و بعد همشون از خونه بیرون رفتن.
دیگه نتونستم رو پام وایسم، همون جا رو زمین نشستم.
اون خانوم همش گریه میکرد.
- بسه مامان چرا گریه میکنی.
- الهی دستشون بشکنه. چه بلایی سرت آوردن!
- من خوبم مامان .
- آره معلومه.
اون خانوم به علی کمک کرد که از روی زمین بلند بشه. علی لنگون لنگون از پلهها اومد بالا. خانوم نگاهی بهم انداخت و گفت:
- تو هم بیا تو مادر، سرما میخوری.
romangram.com | @romangram_com