#او_مرا_کشت_پارت_63


- مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد.

- زهرا گوشیش خاموشه. تو که گفتی در دسترس نیست.

- ببخشید نمی‌خواستم نگرانت کنم.

- یعنی چی شده، نکنه اتفاقی براش افتاده!

- نه عزیزم نفوس بد نزن.

نمی‌دونستم چکار کنم ساعت ۶ شده بود.

گوشیم زنگ خورد با عجله نگاهش کردم حسین بود.

- وای زهرا، حسینه!

- جوابش رو بده شاید خبری داشته باشه.

با ترس گوشی رو جواب دادم.

- کجایی؟

- سلام داداش من هنوز آرایشگاهم.

- داری چه غلطی می‌کنی؟ شوهرت کجاست چرا گوشیش خاموشه؟

- نمی‌دونم!

-یعنی چی نمی‌دونم؟ مگه صبح تو رو نبرد آرایشگاه!

- چرا داداش؛ ولی خبری ازش ندارم.

- تو همین الان آژانس بگیر بیا تالار تا بیشتر از این آبرومون نرفته تا من ببینم کدوم جهنمی رفته.

به آژانس زنگ زدم و با زهرا رفتیم سمت تالار.

تمام راه دعا می‌کردم که امیر سالم باشه. به دم در تالار رسیدیم.

با ترس از ماشین پیاده شدم.

حسین دم تالار با چهره‌ی عصبانی وایساده بود.

من رو دید اومد جلو.

- اون شوهر احمقت کدوم جهنمی رفته؟

- دادش گفتم که نمی‌دونم.

romangram.com | @romangram_com