#او_مرا_کشت_پارت_54
- سلام عروس خانم چطوری؟
- خیلی خوبم.
- چیه امروز از کدوم دنده بلند شدی که خوش اخلاقی، دیشب که مثل برج زهر مار بودی!
- ببخشید دیشب حالم زیاد خوب نبود.
- خدا رو شکر الان خوبی.
با هم به طرف دفتر وکیل رفتیم.
به جایی که آدرس داده بود رسیدیم.
یه ساختمون تجاری بود که وکلای زیادی اونجا دفتر داشتن. به طبقهی مورد نظر رسیدیم.
زهرا در زد که منشی جوونی در رو باز کرد.
- بله بفرمایید؟
- با آقای صولت قرار داشتیم.
- ببخشید شما خانومِ؟
- حریرچی هستم.
- ولی من اسم کسی رو به این اسم یادداشت نکردم.
- خودشون در جریان هستن.
- لطفا بشینید تا بهشون خبر بدم.
رفتیم و روی صندلی نشستیم.
بعد چند دقیقه منشی گفت که میتونیم بریم تو.
در زدیم و وارد شدیم. آقای صولت تا ما رو دید از جاش بلند شد.
- بفرمایید خانوما.
رفتیم و روی مبل نشستیم.
- چی میل دارید؟
- ممنون چیزی نمیخوریم. اگه ممکنه زود تر بریم سر اصل مطلب.
- باشه. راستش من اهل حاشیه نیستم پس میرم سر اصل مطلب!
romangram.com | @romangram_com