#او_مرا_کشت_پارت_26


- می‌دونم جوابت مثبته، پس این ادا‌ها واسه چیه!

- بله؟

- آخر هفته خوبه؟

- ببخشید؟ واسه چی؟

- خواستگاری.

- ولی من که..

- بهتره قبول کنی چون من زیاد صبور نیستم.

- فکر نمی‌کنید که خیلی مغرورید! من که هنوز بهتون چیزی نگفتم.

- چرا اتفاقا همه بهم می‌گن مغرورم. الان هم بهت زنگ زدم چون دلم می‌خواد وقتی اومدم خونه‌تون خیالم از تو راحت باشه.

- ولی...

- ولی نداره پس تا آخر هفته.

گوشی رو قطع کرد.

گوشیم هنوز تو دستم بود و بهش خیره شده بودم. صدای بوق اشغال تو گوشم می‌پیچید. یعنی چی؟

روی تخت دراز کشیدم.

چشم‌هام رو چند بار باز و بسته کردم.

داره چه اتفاقی می‌افته، قلبم هنوز تند تند می‌زنه.

این موضوع درکش برام خیلی سخته، یعنی ممکنه سرنوشت من هم تغییر کنه.

حس می‌کنم من هم مثل سیندرلا قراره خوشبخت بشم.

مهم بودن برای یک نفر، تا الان این حس رو نداشتم.

اگه این یه رویا یا دروغ باشه هم نمی‌خوام تموم بشه.

به ساعت نگاه می‌کنم ساعت ۳/۵ بود.

چشم‌هام می‌سوخت؛ ولی می‌ترسیدم به و وقتی بیدار شدم ببینم همه چی خواب بوده.

دیگه نتونستم چشم‌هام رو باز نگه دارم.

***

romangram.com | @romangram_com