#او_مرا_کشت_پارت_154
- فکر نمیکنم که به شما ربطی داشته باشه.
- بذار حداقل نگاه کنم ببینم چی شده.
- لازم نکرده، تا صبح اینجا بمونم بهتر از اینه که تو کمکم کنی.
محکم به شیشه مشت زد، حالت نرمال نداشت.
- باز کن این در لعنتی رو.
- برو راحتم بذار دیوونه.
- شراره من رو عصبی نکن. در رو باز کن باهات کاری ندارم.
- برو نمیخوام تو کمکم کنی.
- شراره چرا این کار رو میکنی؟ هر چی بخوایی بهت میدم فقط مال من باش.
- چرا راحتم نمیذاری، من دوستت ندارم چرا نمیفهمی!
- برام مهم نیست، عشق من برای هردومون کافیه.
- نیما برو خواهش میکنم. من به دردت نمیخورم.
- نمیتونم، نمیتونم تو رو هم از دست بدم.
محکم به شیشه ضربه میزد، واقعا دیوونه شده بود.
خدا خدا میکردم تا شیشه رو نشکونده یکی بیاد.
از دور دیدم یکی به طرفمون میاد.
نیما تا اون رو دید از ماشین فاصله گرفت.
- چیزی شده؟
- ماشین خانم خراب شده؛ ولی احتیاج به شما نیست خودم درستش میکنم.
تا مرده میخواست بره در رو باز کردم.
- آقا؟
-بله.
- میشه ماشینم رو یه نگاهی کنید؟
- بله ولی ایشون...
romangram.com | @romangram_com