#او_مرا_کشت_پارت_140


مچ دستم رو زیر شیر آب بردم و محکم روش دست می‌کشیدم تا بوش از بین بره.

تو آیینه به خودم نگاه کردم، رنگم پریده بود.

زیر چشم‌هام سیاه شده بود، با دستمال زیر چشمم رو تمیز کردم. دیگه بیشتر از این نمی‌تونستم تو دستشویی بمونم.

خودم رو مرتب کردم، رژم رو در آوردم تا بزنم، دست‌هام می‌لرزید.

- به من می‌گه ازم دور باش، انگار خودم رو بهش چسبوندم. ازت متنفرم، ازت متنفرم.

یه قطره اشک از چشم‌م چکید.

- آروم باش، آروم باش. چیزی نیست، تو بدتر از این‌ها رو تجربه کردی.

اشک رو صورتم رو پاک کردم، خیلی تحت فشار بودم.

رژم رو محکم رو ی لبم کشیدم.

از دستشویی بیرون رفتم.

هنوز سرگیجه داشتم؛ ولی نمی‌خواستم قرص بخورم، چون بدنم رو بی حس می‌کرد و من نمی‌خواستم این موقعیت رو از دست بدم.

وارد سالن شدم، از دور دیدمش لیوانی که دستش بود رو کمی آورد بالا، پوزخندی زد و محتویاتش رو سر کشید.

دیگه نمی‌تونی شکستم بدی، حالا هی من رو تحت فشار بذار.

سرم رو برگردوندم.

آهنگ لایتی پخش می‌شد.

رایان اومد سمتم.

- فکر کردم مثل سیندرلا ساعت ۱۲ شده فرار کردی.

لبخندی زدم.

- اولا هنوز ۱۲ نشده، بعدش هم من که شاهزاده‌ای نمی‌بینم.

- اگه خوب نگاه کنید می‌بینید.

بهش نگاه کردم.

چشم‌هاش آبی‌تر به نظر می‌رسید.

- نمی‌دونم شاید باید بیشتر دقت کنم.

- پس افتخار می‌دید؟

romangram.com | @romangram_com