#او_مرا_کشت_پارت_137
نیما: پس من میرم شراره جون تو زود بیا.
بعد سریع رفت.
سر جام خشک شده بودم. بازوم درد میکرد.
کیفم افتاده بود رو زمین، خم شدم که بردارم موهام از سر شونههام پایین ریخت و پشتم دیده شد.
بلافاصله کیفم رو برداشتم و وایسادم.
جای دستهای نیما روی بازوم قرمز شده بود.
یکم جاش رو ماساژ دادم.
بدون توجه بهش از کنارش رد شدم.
- حالت خوبه؟
جوابی ندادم.
- باید بیشتر مواظب خودت باشی، گرگ زیاده!
برگشتم سمتش و پوزخندی زدم. دوباره به راهم ادامه دادم.
- صبر کن!
سر جام وایسادم؛ ولی برنگشتم.
باز هم تپش قلبم بالا رفته بود ،گرمای بدنم بیشتر شده بود.
اومد نزدیکم، بوش رو درست پشت سرم حس میکردم. همون بویی بود که من یه زمانی دوستش داشتم.
- چرا اومدی؟
برگشتم سمتش. اومد نزدیکم و من هم یه قدم عقب رفتم.
باز هم اومد نزدیکتر، انقدر که به دیوار چسبیدم.
فاصلمون انقدر کم بود که حتی نمیتونستم درست نفس بکشم.
تو چشمم خیره شده بود.
- چرا اومدی؟ هدفت از این کارها چیه، دنبال چی هستی؟
- نمیدونم دربارهی چی حرف میزنید. چرا نباید میاومدم؟ لطفا برید کنار.
- خودت خوب میدونی چی میگم.
romangram.com | @romangram_com