#او_مرا_کشت_پارت_129
- ما همه جوره مواظبتون هستیم.
- همون جور که من رو تعقیب میکردید دیگه؟
منظورم رو فهمید.
- نه، من بهتون قول میدم که اتفاقی براتون نیفته.
- هیچ وقت چیزی رو که مطمئن نیستید قول ندید سرگرد. شما نتونستید امنیت نیروهای خودتون رو تامین کنید، چجوری میخوایید امنیت من رو تضمین کنید؟
با تعجب نگاهم کرد، انگار حرفی برای گفتن نداشت.
- من باهاتون همکاری میکنم به یه شرطی. باید هر چی مدرک از علی دارید از بین بره.
- ولی من نمیتونم بهتون قول بدم.
از جام بلند شدم.
- پس هروقت تونستید قول بدید بیایید دنبالم.
- ولی خانم این گروه خیلی خطرناکه، فکر کردید که با نبوغتون میتونید کاری کنید. به محض این که بفهمن دارید چیکار میکنید از بین میبرنتون. خسرو آریا مثل رادمنش نیست، به محض این که بفهمه دارید چیکار میکنید نابودتون میکنه. اینها مثل شرکتایی نیستند که گولشون زدید و با چند تا حساب سازی ورشکست شدن. خسرو آریا آدم خطرناکیه.
- برام مهم نیست سرگرد!
به طرف در رفتم.
- باشه. فقط همه چی رو باید مو به مو بهم بگید.
- من مشکلی ندارم فقط!
- مشکل کجاست؟
- مهندس کیان قراره به عنوان ناظر تو شرکت باشه، این ممکنه کارها رو سخت کنه.
- نگران نباشید ایشون از ماست.
- چی؟
- لطفا وارد جزئیات نشید، شما کار خودتون رو بکنید. منتظر خبر من باشید، بهتون میگم چیکار کنید.
- من باید بدونم که آقای کیان این وسط چیکارهست. اگه اون به شما کمک میکنه پس چه احتیاجی به من هست!
- شما حواست به کار خودتون باشه. در ضمن امشب کاری نکنید که بهتون مشکوک بشن.
- نترسید سرگرد من از همکارهاتون حواسم بیشتر جمعه.
پوزخندی زد.
romangram.com | @romangram_com