#او_مرا_کشت_پارت_108


- خوب به خاطر پول پدرم معمولا این اتفاق میوفته.

- پس در این صورت باید به ایشون نزدیک بشن.

حالت صورتش عوض شد.

- یعنی شما هم ترجیح می‌دهید به پدرم نزدیک بشید؟

- چرا باید به ایشون نزدیک بشم؟

- چون پولداره .

- یه مرد پولدار سن بالا با پول زیاد، بهش فکر نکردم.

- سن براتون مهمه؟

- گفتم که من یکم با بقیه فرق دارم.

- پس شما از اون دسته زن‌هایی هستید که مرد جوون و پولدار رو انتخاب می‌کنن.

- نه من از اون دسته‌ زن‌ها هستم که مرد رو انتخاب می‌کنن.

- متوجه منظورتون نمی‌شم.

- فکر می‌کنم پول آدم‌ها رو نمی‌سازه، این آدم‌ها هستن که پول رو می‌سازن.

- فکر نمی‌کنید افکارتون یکم فانتزیه؟

- نه، من این افکار فانتزی رو دوست دارم.

- شما هر لحظه آدم رو شگفت زده می‌کنید.

داشت حوصلم رو سر می‌برد.

- من می‌رم بشینم تا بیشتر از این پاتون آسیب ندیده.

- خواهش می‌کنم هرچند هر لحظه بودن با شما برام افتخاره.

دستم رو گرفت و از سن پایین آمدیم.

- می‌بینم پسرم هم جذبتون شده.

- پدر!

- شوخی کردم پسر آروم باش. راستی مهندس کیان هم اومدن. باشید این‌جا تا صداشون کنم.

رنگم پرید، آریا به سمت دیگه‌ی سالن رفت.

romangram.com | @romangram_com