#او_مرا_کشت_پارت_102
- مرض و سامره. آخر تو من رو میکشی. اسم من شرارهست دیوونه.
- چون خوشگل کردی جوابت رو نمیدم، بعدا جوابت رو میدم.
- باشه من هم بعدا حسابت رو میرسم.
از خونه بیرون رفتم و وارد آسانسور شدم و رفتم پایین.
نیما توی لابی منتظر بود.
تا من رو دید سرجاش وایساد. به سمتش رفتم و گفت:
- سلام.
-هان؟ ببخشید سلام.
همینجوری نگاهم میکرد.
- مشکلی پیش اومده؟ نمیخوایم بریم؟
- چرا، چرا بریم .
سوار ماشینش شدم، یه شاسی بلند مشکی داشت.
از ماشینش متنفر بودم، من رو یاد اون میانداخت.
- چرا با این ماشین اومدی؟
- ناراحت شدید؟ چون مهمونیشون مهمه میخواستم ماشینم خوب باشه.
- ولی من نیازی به ظاهرسازی نمیبینم.
- اگه ناراحتی با ماشین شما بریم.
- ماشین من خرابه وگرنه با ماشین من میرفتیم.
- حالا چیکار کنم؟
- هیچی بریم.
به طرف آدرسی که داده بودن رفتیم، یه ویلا توی لواسون بود.
به آدرس رسیدیم.
نگهبان ما رو به داخل ویلا راهنمایی کرد. وارد ویلا شدیم، خیلی بزرگ بود.
مهمونهای زیادی توی سالن جمع شده بودن. دوباره استرس گرفته بودم.
romangram.com | @romangram_com