#او_مرا_کشت_پارت_101


- باشه حالا خودت رو ناراحت نکن.

- کاش من هم می‌اومدم.

- نگران نباش، تو هم برو با شوهرت خوش باش.

- برو بابا. تا تو بری و برگردی من دق می‌کنم.

- حالا حرص نخور تپل من گوشت‌هات آب می‌شه.

- من کجام توپله؟ مثل تو چوب خشک باشم خوبه!

- من چوب خشکم؟

- نه ولی من هم تپل نیستم.

- باشه برو می‌خوام حاضر بشم.

- خوب حاضرشو. به من چیکار داری؟

- برو بیرون. از وقتی شوهر کردی خیلی پررو شدی!

- حالا انگار تحفه‌ست. من رفتم.

زهرا از اتاق رفت بیرون.

موهام رو اتو کردم. یه سایه‌ی تیره پشت چشمم زدم، بعد هم خط چشم کشیدم و ریمل به چشم‌هام زدم.

یکم چشم‌هام می‌سوخت، از وقتی که چشم‌هام رو عمل کرده بودم وقتی زیاد آرایش می‌کردم چشم‌هام می‌سوخت.

رژ کالباسی‌ای به لبم زدم.

لباسم رو هم پوشیدم.

یه کفش مشکی هم پام کردم.

به خودم تو آیینه نگاه کردم.

نگام به تتوی روی کتفم افتاد.

یه تاتوی لاتین روی کتف چپم کرده بودم. تاریخ روزی بود که اون بلاها سرم اومده بود.

روی کتفم تتو کرده بودم که همیشه یادم باشه چه بلایی سرم اومده.

پالتوم رو برداشتم و از اتاق بیرون رفتم.

- سامره، نیما پایین منتظره.

romangram.com | @romangram_com