#نقطه_ضعف_پارت_98
_ اون دختری که تو هتل بود؟ اون چی؟
با یادآوریِ همون دختری که نفس میگفت، ابرو بهم نزدیک کرد و خیره به شاخ و برگهای درخت گفت:
_ قبل از تو قرار بود به عنوان پارتنرم معرفیش کنم اما، اون داشت دنبال راهی میگشت تا مقابل من در بیاد، یعنی سالار به کل در موردش اشتباه کرده بود. حالام بعد از اون همه وقت سپهر گیر داده که حتما باید دوست دخترترو ببینم. یعنی تو حدوداًو مثلاً یک سالی میشه که تو زندگی من هستی.
سوال های ذهنش تمومی نداشت که پرسید:
_ سالار چی؟ اون پشت صحنهست؟
_ نه یک سال بعد از ورودِ من به قصر سالار هم اومد و دست دوستی با داداشش داد اما، خب اون اعتمادی که سپهر به من داره کجا و رفتارش با سالار کجا.
حرف و ترسِ دلش رو با نهایت بیچارگی زد:
_ گفتی قاچاق دختر؟ مسیح من خیلی میترسم.. اگه.. اگه تصمیم بگیرن منم قاچاق کنن چی؟
نگاه گشاد کرد و از خنده به قهقهه افتاد. از اینکه این دختر، این وقتِ شب موجبات خندهاشرو فراهم کرده، بسیار ممنون بود.
_ نترس اونقدرام خوشگل نیستی که بخوان روت سرمایه گذاری کنن.
romangram.com | @romangram_com