#نقطه_ضعف_پارت_97
زیر لب و زمزمهوار افزود:
_ کیه که عاشق اون عروسک نشه.
دندون بهم فشرد و با حرصی آشکار گفتهی دخترکرو رد کرد:
_ نه اون عوضی فقط پشیمونه که چرا بیشتر از ماهرخ استفاده نکرده.
چقدر دلش برای ماهرخ سوخت. موهاش... خدایا حالا میفهمید چرا موهای دلبرشرو کوتاه کرده و حالا میفهمید که چرا چهرهی ماهرخ با هربار نگاه به موهاش پر میشه از غم.
بغض به گلوش هجوم آورد و با بی رحمی چشمهاشرو تر کرد.
_ چطور تونستی با موهای خواهرت اون کاررو بکنی؟ چطور دلت اومد؟
و شنید:
_ خودم بابت اون قضیه عذاب وجدان دارم لطفاً تو دیگه بهم زخم زبون نزن.
ترهای از موهاشرو به بازی گرفت و سعی کرد که مهربونتر به نظر برسه.
romangram.com | @romangram_com