#نقطه_ضعف_پارت_88
بی اختیار گفت:
_ با خودم فرق داشته باشه.. یعنی کسیرو میخوام که وقتی من گریه میکنم با خنده اشکامرو بند بیاره.
_ حتما وقتی هم تو میخندی اون گریه کنه.
به حلاجیِ جملهاش پرداخت و بعد هر دو با صدای بلند شروع به خندیدن کردن.
اینبار صدای زنگ تلفنش که بلند شد نفس کلافهای بیرون داد و صدا بالا برد:
_ اینا منو ول نمیکنن.
برای پاکسازیِ اخم مرد مقابلش، دست دراز کرد.
_ اگه سپهره بده من جواب بدم.
سر کج کرد، ابرو در هم کشید و بعد از مکثی کوتاه تلفنرو به دستش داد:
_ اسمم سامیاره.
romangram.com | @romangram_com