#نقطه_ضعف_پارت_87
_ نمیدونم چجوری ازت تشکر کنم. راستش الان خیلی خوبم.
مجدداً خندید. امشب قصد کرده بود که تنها زیباییِ لبخندشرو به رخ بکشه. ساعتِ مچیشرو چک و بعد تلفنشرو روشن کرد و رو به نفسی که ساز رفتن کوک کرده بود گفت:
_ نگفتی
چهرهی بی روح و نامرتبشرو در قاب آیینه نگاهی انداخت
و از شرمندگی، رنگشرو از دست داد. این چه شکلی بود؟ این چه ریختی بود که تمام مدت مسیح نگاهش کرد و از شلختگیش دم نزد.
به محض روشن شدن و بالا اومدن اطلاعات، نام سپهر روی صفحه خاموش و روشن شد. نفسی فوت کرد و در حالیکه زیرلب فحشی نثارش میکرد، تماسرو پاسخ داد:
_ بله سپهر.. یه کاری برام پیش اومد.. پیش دوست دخترم... زیاد حالش خوب نیست میخوام امشبو پیشش باشم.. اگه بازجوییت تموم شد من باید برم... خودت سیاوش و دست به سر کن... به من ربطی نداره خداحافظ.
تماس رو قطع کرد و بی توجه به مکالمهاش خیلی جدی پرسید:
_ مرد رویاهات چطوریه؟
واقعا مرد رویاهاش چطوری بود؟ ظاهرش؟ قطعا مسیح از مرد رویاهاش هم جذابتر بود. ثروتش؟ ثروت براش اهمیت چندانی نداشت، پول خوشبختی نمیآورد. اخلاقش؟ تنها مردی انعطافپذیر میخواست و مسیح، تمام خصوصیاتش عالی به نظر میرسید، حتی بداخلاقیهاش هم.. حالا که فکر میکرد بداخلاقیهاشرو هم دوست داشت. خدایا چرا مسیحرو چک میکرد؟
romangram.com | @romangram_com