#نقطه_ضعف_پارت_86
_پس حتما بی پول بوده. به جز این دو حالت نمیتونه باشه، شما دخترارو من میشناسم.
نمکپاش به دست، طعمِ برنجشرو تغییر داد و با فکر به بهزادی که همه چیز تمام بود و در نظر نفس، هیچچیز نداشت گفت:
_ نه خیلی مذهبی بود. به کل با من یکی نبود و من با هر بار دیدنش، حالت تهوع میگرفتم. حتی بهش میگفتم خطکش، انقدر که غیرقابل انعطاف بود.
کج خندید و نفس بازیش با قاشق و چنگالهاشرو پسندید.
_ پس امل بوده.
_ من تو یه خانوادهی مذهبی بزرگ شدم و امل نمیدونمش اما خب مرد رویاهام نبود دیگه. در ضمن؛ امل با مذهبی و معتقد خیلی فرق داره.
بی توجه به پیامِ اصلی جملههاش پرسید:
_ مرد رویاهات چه شکلیه؟
نفس سوالشرو بی جواب گذاشت، لبخندی روی لب کاشت و خوشش اومد از مردِ انعطافپذیرِ مقابلش چقدر دلش میخواست امشب تموم نمیدونست چه حسیه ولی تمامِ حرکاتِ این مسیح رو دوست داشت .
تا آخرین دونهی برنجش خورد، پتورو کنار زد و از ته دل تشکر کرد. مسیح؛ امشبِ نحسی که احساس حقارت موریانهوار مغزشرو میخوردرو به بهترین نحو ممکن، سر و سامون داده بود.
romangram.com | @romangram_com